معنی ناحیه قطبی جنوب

فرهنگ فارسی هوشیار

قطبی

‎ میخی، پرک چرخ چرخش پرک به سوی میخ (صفت اسم) قطبی هرنقطه.

لغت نامه دهخدا

قطبی

قطبی. [ق ِ طِب ْ با] (ع اِ) گیاهی است که از آن رسن سازند و رسن آن از رسن پوست نارجیل بهتر باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (لسان العرب). و آن غیر از قطبان است. (اقرب الموارد).


مدارات قطبی

مدارات قطبی. [م َ ت ِ ق ُ] (اِخ) نام دو مدار که هر یک به فاصله ٔ 66 درجه و 33 دقیقه از خط استوا یکی در شمال و دیگری در جنوب خطاستوا قرار دارند. مداری که در شمال خط استوا است موسوم به مدار قطب شمال است و مداری که در جنوب خط استوا است موسوم به مدار قطب جنوب است. توضیح: از این جهت این دو مدار را مدارات قطبی گویند که نقاط واقع بر روی این دو مدار آخرین حد مناطق قطبی را مشخص میسازند به عبارت دیگر نقاط واقع بر روی این مدار و بالاتر (به طرف یکی از قطبین) شش ماه از سال را در تاریکی و شش ماه در روشنائی هستند. (فرهنگ فارسی معین).


مدار قطبی

مدارقطبی. [م َ رِ ق ُ] (اِخ) نام هر یک از دو مدار قطب شمال و جنوب که نزدیکترین حد مناطق قطبی را به خط استوا مشخص میکند.


ناحیه

ناحیه. [ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) ناحیت. کرانه. طرفی از ولایت. رجوع به ناحیت و ناحیه شود:
آمد خجسته مهرگان جشن بزرگ خسروان
نارنج و نار و ارغوان آورد ازهر ناحیه.
منوچهری.
پایه ٔ منبر او بوسم و بر سر گیرم
که در این ناحیه نقلان به خراسان یابم.
خاقانی.
عزت کعبه بود آن ناحیه
دزدی اعراب و طرف بادیه.
مولوی.
|| هر یک از قسمتهای شهر. بخش. (لغات فرهنگستان).

ناحیه. [] (اِخ) (نهر...) نام نهری درکوفه. حمداﷲ مستوفی آرد: فرات شهرت تمام دارد. و درملک سواد که اکنون اعمال غازانی میخوانند از او نهرهای بسیار برمیدارند مثل نهر عیسی... و نهر ناحیه که شهر کوفه و ضیاعش بر اوست. (نزههالقلوب ج 3 ص 210).

ناحیه. [ی َ] (اِخ) دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر. در 11 هزارگزی جنوب غربی هریس و 21 هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ تبریز به اهر واقع است. جلگه است و هوائی معتدل دارد و 258 تن سکنه دارد، آب آن از رودخانه ٔ قراچای و چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و سردرختی و حبوبات است. مردمش به زراعت و گله داری مشغولند. صنعت دستی آنها فرش بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 522).

ناحیه. [ی َ] (اِخ) دهی است از دهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل واقع در بیست و چهار هزارگزی جنوب غربی بلده و چهل و پنج هزارگزی مشرق جاده ٔ شوسه ٔ چالوس (حدود کندوان). کوهستانی و سردسیر است یکهزار تن سکنه دارد و فارسی را به لهجه ٔ مازندرانی تکلم میکنند. آبش از چشمه سار آزادکوه و محصولش غلات و لبنیات و حبوبات و شغل مردانش زراعت و گله داری و هنر زنانش جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. زیارتگاهی به نام شاهزاده محمود و چند زیارتگاه دیگر دارد که بنای آنها قدیمی است. بیشتر ساکنان این ده زمستان را به تهران کوچ میکنند و به کار میپردازند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 299).


لعل قطبی

لعل قطبی. [ل َ ل ِ ق ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) قسمی از لعل که نگینه وار پهن باشد. (غیاث) (آنندراج).


علی قطبی

علی قطبی. [ع َ ی ِ ق ُ] (اِخ) ابن محمدبن عیسی دمشقی محلی نمراوی شافعی. مشهور به قطبی و ملقب به علاءالدین. فقیه بود و در سال 803 هَ. ق. در «نسرالبصل » درگذشت. او راست: 1- کفایهالمبتدی فی الفقه.2- مناسک الحج. (از معجم المؤلفین از الضوء اللامع سخاوی ج 6 ص 5 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 557).

واژه پیشنهادی

ناحیه جنوب بالکان

تراکیا


شفق قطبی

شفق قطبی یکی از پدیده های جوی زمین می باشد

فرهنگ معین

ناحیه

جهت، کرانه، جانب، مملکت، کشور، جمع نواحی. [خوانش: (یَ یا یِ) [ع. ناحیه] (اِ.)]

معادل ابجد

ناحیه قطبی جنوب

256

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری